جدول جو
جدول جو

معنی ستیزه خو - جستجوی لغت در جدول جو

ستیزه خو
لجوج، سرکش، ناسازگار
تصویری از ستیزه خو
تصویر ستیزه خو
فرهنگ فارسی عمید
ستیزه خو
خشن، ستیزه جو، سرکش، طاغی، عاصی، غوغاطلب، گردنکش، متمرد
متضاد: رام، مطیع
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستیزه جو
تصویر ستیزه جو
جنگجو، سرکش، ناسازگار، لجوج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستیزه گر
تصویر ستیزه گر
ستیزگر، لجوج، متمرد، سرکش، ستیزکار
فرهنگ فارسی عمید
(سِ زَ / زِ گَ)
عنید. (ملخص اللغات حسن خطیب) (ترجمان القرآن). ظالم. متعدی:
گفت اگر مانم این ستیزه گر است
گر کشم این حساب از آن بتر است.
نظامی.
غضب ستیزه گر و عقل قهرمان درخواب
شتر گسسته مهار است و ساربان در خواب.
صائب
لغت نامه دهخدا
تصویری از ستیزه خویی
تصویر ستیزه خویی
جنگجویی، لجاجت، خشمگینی، سرکشی عصیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیزه جو
تصویر ستیزه جو
ناسازگار، لجوج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیزه رو
تصویر استیزه رو
آنکه سر خصومت و ناسازگاری دارد ماجراجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیزه گر
تصویر ستیزه گر
جنگجو، لجوج، خشمگین، متمرد سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیزه جو
تصویر ستیزه جو
لجباز
فرهنگ واژه فارسی سره
خشونت، ستیزه جویی، سرکشی، طغیان، گردنکشی، تمرد
متضاد: فرمانبرداری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیکارجو، پیکارگر، ستیهنده، جنگجو، پرخاشگر، جنگ طلب، ستیزه گر، ستیزا، عربده جو، غوغاگر، مبارزطلب، متخاصم، لجوج، سرکش، عاصی، نافرمان، طاعی
متضاد: صلح طلب، آشتی جو، آشتی خواه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ستیزه جو، ستیزه کار، ستیهنده، منازع
متضاد: صلحجو
فرهنگ واژه مترادف متضاد